توضیحات
دختر آفتاب و دیو سیاه بر اساس افسانهیی قدیمی از مردم هزاره نوشته شده است. افسانهیی قدیمی که دربارهی گلها و نامهای دخترانه جایگاه زن در میان هزارهها است. این قصه، افسانهی گل آفتابگردان است. هزارستان سرزمینی کوهستانی است که زمستانهای سختی دارد و مردمانی که در شرایط دشوار زندگی میکنند. «دختر آفتاب و دیو سیاه» قصهی شهری است که مردمانش اسیر تاریکی و دیوی سیاه استند.
در شهر آفتابی نمیتابد. پرندهگان کوچ کردهاند و رایحهی هیچ گلی به مشام نمیرسد. آیا خورشید گم شده؟ یا برای همیشه از شهر رفته؟ هیچکدام. دیو سیاهی در کوهستان با دستهای غولپیکرش جلو نور خورشید را گرفته و آفتاب را تنها برای خودش میخواهد. این دلیل تاریکی شهر است. شهری که مردمش به زندهگی در تاریکی عادت کردهاند و دنبال خورشید نمیگردند. در یکی از شبهای مهتابی دختری با موهای طلایی به دنیا میآید. دختری به نام دختر آفتاب که میتواند شیشهی عمر دیو را بشکند و نور را به شهر بازگرداند.
در این قصه، برخلاف سنت مردسالارانهی حاکم در افغانستان، زنان نقش پررنگی دارند و دختری با عنوان ناجی مردم و شهر معرفی میشود. قصهی «دختر آفتاب و دیو سیاه» پر از سمبل است و گاه نویسنده در شخصیتهای سمبلیک افسانهیی نیز تغییر وارد کرده است. مثلاً پیرزن در این داستان سمبل دانایی است. نویسنده تلاش کرده است با وجود سمبلیک بودن داستان، قصه و زبان قصه و فضای آن برای کودکان ساده و در دسترس باشد. اما میتوان گفت این داستان قصهیی است برای همه و هر کس، با توجه به دیدگاه و آگاهیاش میتواند، با قصه برخوردی متفاوت داشته باشد. کودک با خواندن این قصه با روح مبارزه و سختکوشی و دوستی با طبیعت آشنا میشنود.
نویسنده: محمدحسینمحمدی
تصویرگر: افروز قلیزاده
مسئول برنامه: کاظمحمیدیرسا
ناشر: مرکز معلومات افغانستان در دانشگاه کابل
سال نشر:۱۴۰۱
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.